کاربرد اقتصاد رفتاری در بازارهای مالی
خطای حسابداری ذهنی
با وجود اینکه پول دارای ارزش عینی و ثابتی است، اما شیوهای که ما برای هزینه کردن پولهایمان به کار میگیریم، با توجه به مواردی مانند این موضوع که «پول موردنظر از کجا بهدستآمده» و همچنین «نحوه استفاده کردن از آن» و «احساسی که در ما ایجاد میکند»، تابع قوانین متفاوتی است. فرض کنید تصمیم دارید برای مثال یخچال خانهتان را عوض کنید و در حال پساندازکردن برای خرید یخچال جدید هستید؛ از طرفی صبح یکی از همان روزها متوجه میشوید که پاداشی به مبلغ ۴۰۰ هزار تومان به حساب شما واریز شده است. در چنین شرایطی شما به جای اینکه پول واریزشده را به مبالغ پساندازتان اضافه کنید، خودتان را به یک شام گرانقیمت دعوت میکنید و با خود میگویید این پول مربوط به یخچال نیست، بلکه یک اتفاق ویژه است و باید از آن بیشترین بهره را ببرم.
در قالب این مثال ساده، کاملاً مشخص است که ما در ذهن خود حسابهای مختلفی داریم و حساب پساندازمان از حساب سودها مجزا است. در واقع ما در ذهن خود وجوه مالیمان را بر اساس منشأ و منبعی که داشتهاند طبقهبندی میکنیم. چنین رویکردی «حسابداری ذهنی» نام دارد. حال سؤال این است که حسابداری ذهنی چه مشکلاتی برای ما ایجاد میکند؟
استفاده از حسابداری ذهنی برای ما چه مشکلاتی ایجاد میکند؟
حسابداری ذهنی دید ما را نسبت به امور مالیمان محدود میکند: واقعیت این است که حسابداری ذهنی میتواند ما را در تعیین بودجه به بیراهه کشانده و مجبور به تمرکز روی حسابهای جداگانهای کند که در نتیجهی آن قادر به رؤیت وضعیت مالی خود بهصورت جامع نخواهیم بود. بهعنوان مثال، ممکن است شما یک حساب ذهنی برای «قهوه» داشته باشید و هر هفته مبلغ مشخصی را به آن اختصاص دهید. حال از یک طرف، وجود این حسابداری ذهنی میتواند در وقت و انرژی شما صرفهجویی کند، بهطوری که شما دیگر مجبور نباشید هر روز یک فرایند تصمیمگیری را در این باره طی کنید تا محاسبه کنید که آیا هنوز هم بودجه شما اجازه تقبل این هزینه را به شما میدهد یا خیر! با این حال، زمانی که شما یک حساب ذهنی برای قهوه ایجاد میکنید، مسیر انتقاد به خودتان را میبندید و این پرداخت بدون توجه به اینکه آیا واقعاً به تخصیص آن نیاز دارید؟ و یا آیا پرداخت چنین هزینهای معقول است؟ در ذهن شما به یک مسئله عادی تبدیل میشود.
تخصیص «حساب جداگانه» به ما این احساس را میدهد که هر چیزی نسبت به آنچه هست هزینه کمتری دارد: حسابداری ذهنی به مغالطه «هزینه بربادرفته۱» کمک میکند. تصور کنید یک بلیط کنسرت به مبلغ ۲۰۰ هزار تومان خریداری کردهاید اما روز برگزاری کنسرت حال شما مساعد نیست و احساس کسالت دارید. بسیاری از افراد، در چنین شرایطی همچنان به تماشای کنسرت میروند چراکه باور دارند در غیر این صورت ۲۰۰ هزار تومانی که قبلاً پرداخت کردهاند هدر رفته است، در حالی که پرداخت ۲۰۰ هزار تومانیِ شما در هر صورت انجام شده و دیگر قابلبرگشت نیست. از طرفی اگر هزینههای پرداختشده تا رسیدن به کنسرت بیشتر از میزان لذت اکتسابی شما از تماشای کنسرت باشد در نهایت، رفتن به کنسرت بدتر از در خانه ماندن است.
این رفتار را میتوان از دیدگاه حسابداری ذهنی نیز توضیح داد. پس از خرید بلیط و قبل از تماشای نمایش، یک حساب ذهنی با نام «کنسرت» در ذهن شما باز میشود و به نظر میرسد که مبلغ ۲۰۰ هزار تومان از حساب شما بهصورت اضافی برداشت شده است، حال اگر تصمیم بگیرید که در خانه مانده و به کنسرت نروید، چنین به نظر میرسد که حساب کنسرت را با موجودی منفی بستهاید، اما با رفتن به کنسرت، احساس میکنید معادل آنچه پرداخت کردهاید را به دست آوردهاید و موجودی منفی این حساب به نحوی پرداخت شده است.
چرا حسابداری ذهنی رخ میدهد؟
دلایل متعددی وجود دارد که نشان میدهد فرآیندهای حسابداری ذهنی، ما را به تصمیمگیریهای مالی نامناسب سوق میدهد. همه این موارد به این مسئله باز میگردد که مردم به موضوع ارزش بهصورت مطلق فکر نمیکنند، در حالی که ارزش یک شیء نسبت به عوامل مختلف متغیر است.
ساماندهی اطلاعات را تسهیل میکند: طبقهبندی کردن، روشی برای سازماندهی اطلاعات به گروههای مختلف و براساس میزان اشتراکات آنها است. این سازماندهی روند یادآوری را برای ما سادهتر کرده و سرعت آن را نیز ارتقا میدهد.
در حوزه اقتصاد خانوار، طبقهبندی وجوه میتواند پردازش اطلاعات را برای ارزیابی تصمیمات مالی تسهیل کند. در صورت عدم وجود چنین طبقهبندیای، شخص مجبور است در صورت مواجهه با تقریباً هرگونه تصمیمی در رابطه با مصرف، کل سبد مالی خود را در نظر بگیرد.
ما به پول برچسبهای ذهنی میزنیم: نحوه گروهبندی و برچسبگذاری وجوه، بر ترجیحات ما در رابطه با هزینه کردن آنها تأثیر میگذارد. به عبارت دیگر، حسابداری ذهنی، اصل اقتصادی «قابلیت تغییرپذیری یا تعویضپذیری۲» را نقض میکند. یکی از ویژگیهای اصلی پول قابلیت تغییرپذیری است، بدین معنا که پول از واحدهایی تشکیل شده است که همگی قابلتعویض بوده و از یکدیگر متمایز نیستند. همچنین پول قابل جابهجا شدن است، زیرا یک تومان بدون توجه به اینکه از کجا آمده و چگونه خرج میشود همواره یک تومان است. علاوه بر این، پول با هیچ برچسبی نیز همراه نیست، یعنی همان واحد تومانی که برای چای صبح خود کنار میگذارید را میتوانید برای بلیط اتوبوس خرج کنید یا با آن لباس جدیدی بخرید. با این حال، در حسابداری ذهنی تمایل داریم که قابلیت جابهجایی پول را کمتر از آنچه هست برآورد کنیم. وجود چنین تمایلی میتواند به این دلیل باشد که ما پول را در ذهنمان به حسابهای مختلفی تقسیم میکنیم و برای هر حساب نیز قواعد متفاوتی اعمال میکنیم، مثلاً پول موردنظر بر اساس اینکه که از چه طریقی به دست آمده است به حسابهای متفاوتی تقسیم میشود.
بسیاری از مطالعات انجامشده نشان میدهند که افراد تمایل دارند درآمد اضافی خود را بهعنوان «درآمد عادی» یا «سود ناگهانی» برچسبگذاری کنند. برای مثال ۴۰۰ هزار تومانی که بهعنوان پاداش و بهطور غیرمنتظره به دست میآید، نمونهای از پولهای بادآورده است. نکته جالب اینجا است که مردم اغلب سودهای بادآورده را برای خرید کالاهای لوکس هزینه میکنند تا کالاهای اساسی، اگرچه هیچ تفاوتی بین دریافت پول غیرمنتظره و دریافت پول از منابع دیگر وجود ندارد. واقعیت این است که ما فقط احساس میکنیم چنین پولی خاص است و بر همین اساس به خودمان این حق را میدهیم که به شکل دیگری آن را هزینه کنیم.
انجام یک معامله خوب بستگی به شرایط دارد: همانطور که میدانید مکانهای خاصی وجود دارد که میتوان انتظار داشت در آنجا برای خرید یک محصول هزینه بیشتری نسبت به جاهای دیگر بپردازید. بهعنوان مثال، اکثر تماشاگران فیلم در سینما میدانند که هنگام تماشای یک فیلم باید برای خرید یک بسته چیپس مبلغ قابلتوجهی نسبت به زمان خرید از یک فروشگاه پرداخت کنند. سؤال این است که چرا ما مایل به پرداخت هزینه برای خرید کالاهایی هستیم که میدانیم گران هستند؟ پاسخ به سؤال مطرحشده ریشه در این واقعیت دارد که وقتی به خرید یک کالا اقدام میکنیم فقط به ارزش عینی کالای خریداریشده اهمیت نمیدهیم، بلکه ما به این موضوع فکر میکنیم که آیا در این میان به یک معامله خوب رسیدهایم یا خیر؟ بنابراین، بسته به شرایط، تعریف ما از قیمت «معقول» منعطف است. اگر ما فقط نگران ارزش عینی کالای موردنظر بودیم، احتمالاً حاضر نبودیم زمان تماشای فیلم در سینما برای خرید چیپس ۳۰ هزار تومان هزینه کنیم، اما واقعیت این است که نگاهمان به کالاها با توجه به موقعیت مکانی ما تغییر میکند. همه آنچه گفته شد ریشه در این واقعیت دارد که مردم به ارزش پول بهصورت مطلق فکر نمیکنند و ارزش یک شیء نسبت به عوامل مختلف دیگر متفاوت است.
چگونه از بروز خطای حسابداری ذهنی جلوگیری کنیم؟
اغلب سوگیریهای شناختی به این دلیل در ذهن رخ میدهند که به اقداماتی خودبهخودی تبدیل شدهاند. بنابراین اولین قدم جهت پیشگیری از بروز خطاهایی از این قبیل آن است که آنها را از حالت خودکار بودن خارج کنیم.
بودجهبندی را روی کاغذ انجام دهید: به جای اینکه صرفاً روی نحوه خرج کردن پول خود تمرکز کنید، میتوانید هزینههای خود را استخراج کرده و برای هر طبقه از هزینه یک میزان ایدهآل در نظر بگیرید. ابزارهای بودجهبندی آنلاین زیادی نیز برای انجام این کار وجود دارد.
برای درآمد غیرمنتظره برنامهریزی کنید: شرایطی را در نظر بگیرید که میدانید ممکن است تا پایان سال به شما مبلغی تحت عنوان پاداش داده شود اما از مبلغ آن مطلع نیستید، حال بهتر است از ابتدا برای چنین پولهای غیرمنتظرهای یک استراتژی داشته باشید، مثلاً تصمیم بگیرید که بخشی از آن را به تفریح تخصیص داده و بخشی را پسانداز کنید.
هنگامی که سود میکنید بهتر است بخشی از آن را خارج کنید: خارج کردن بخشی از سود حاصل از سرمایهگذاری میتواند به ما کمک کند تا در صورتی که ریسکی بیشتر از میزان تحملمان انجام دادهایم، با مشکل کمتری مواجه شویم. این موضوع حتی درباره سرمایهگذاریهای غیرمستقیم نیز صادق است. اگر بخشی از پولتان را در صندوقهای سهامی یا صندوقهای جسورانه سرمایهگذاری کردهاید، میتوانید درصدی از سود را از صندوق خارج کرده و در صندوقی با میزان ریسک کمتر قرار دهید.