گذری بر مرزهای علم مالی – قسمت ششم
در این قسمت، اولین مقاله چاپشده در شماره ماه مارس سال ۲۰۲۱ مجله اقتصاد مالی۱ با عنوان «ارزش واقعی بازار سهام چین»۲ نوشتهشده توسط جنیفر کارپنتر۳، فنگژو لو۴ و رابرت وایتلاو۵ مرور میگردد. دلیل انتخاب این مقاله و تمرکز صرف بر آن، موضوع بسیار جالب و بااهمیت مدنظر پژوهشگران یعنی کارکرد بازار سهام در تخصیص بهینه سرمایه از طریق نقش آگاهیدهنده قیمتها است که شاید بتواند ضرورت توجه بیشتر به این موضوع در بازار سرمایه ایران را نیز یادآور شود.
شرح مقاله
در این مقاله، نویسندگان پس از بیان نقش مهم اقتصاد چین و تأثیر رشد آن در دهههای اخیر بر رشد اقتصاد جهانی، چنین بیان میکنند که این رشد بهنوبه خود مرهون نظام مالی این کشور است. با این حال، حتی با افزایش قابلتوجه ارزش بازار سهام چین، به دلایل مختلفی، همچنان نظام مالی این کشور بر بازار پول متمرکز است و نقش بازار سرمایه در آن کوچک تلقی میشود. در نتیجه، بازار سرمایه با دخالتهای گوناگون نهادهای ناظر مواجه بوده و این امر نوعی عدم اعتماد را در بین سرمایهگذاران ایجاد کرده است؛ بهگونهای که تنها ۳ درصد از سهام نوع A بازارهای سهام چین در دست سرمایهگذاران خارجی است. این موارد باعث شده است بازار سرمایه بزرگ چین با ۳,۷۰۰ شرکت پذیرششده به ارزش بیش از ۸ تریلیون دلار نقش کمرنگی در رشد اقتصادی این کشور داشته باشد؛ بهطوریکه این بازار در فرهنگ عامه بیشتر شبیه یک قمارخانه تلقی میگردد تا نهادی مؤثر بر بخش واقعی اقتصاد. با این حال، در مورد توان نظام پولی در تداوم این رشد اقتصادی در آینده تردید جدی وجود دارد، لذا تمرکز بر بازار سهام برای این کشور مورد تأکید قرار میگیرد.
بر این اساس، نویسندگان مقاله بر این پرسش متمرکز شدهاند که آیا بازار سهام چین از خصوصیات لازم برای ایفای نقش مؤثر در تخصیص بهینه منابع مالی در نظام اقتصادی کشور برخوردار است یا خیر؟ بدین منظور، آنها به بررسی نقش آگاهیدهندگی قیمت سهام در این بازار بهعنوان عامل اصلی در کارایی تخصیصی میپردازند و ضمن تحلیل روند این عامل و دیگر متغیرهای اثرگذار، پیشنهاداتی جهت بهبود آن ارائه میدهند.
این نویسندگان با بررسی سطح آگاهیدهندگی قیمت سهام در بورس، درمییابند که بر خلاف باور عموم، محتوای اطلاعاتی قیمت سهام در بورس بهتدریج افزایش یافته و از سال ۲۰۰۴ به بعد حتی از بورسهای آمریکا نیز پیشی گرفته است. این پیشرفت عمدتاً بهعلت برنامههای اصلاحی انجامشده در این بازار است. با بررسی دقیقتر این موضوع، ضعف شرکتهای دولتی نسبت به شرکتهای تحت مالکیت بخش خصوصی آشکار شده و این نتیجه حاصل میشود که بهویژه پس از بحران مالی، میزان آگاهیدهندگی قیمت سهام در شرکتهای دولتی بسیار ضعیفتر از شرکتهای خصوصی است. از دیگر یافتههای این مقاله، تأثیر مستقیم میزان آگاهیدهندگی قیمت بر کارایی سرمایهگذاریهای انجامشده در شرکتهای خصوصی است که مجدداً در شرکتهای دولتی کمتر قابلمشاهده است. این یافتهها بهخوبی بیانگر نقش ارزشمند بازار سهام برای اقتصاد کشور در بخش خصوصی و تضعیف این نقش بر اثر مالکیت دولتی بر سهام شرکتها است.
این مقاله بررسیهای خود را با بحث هزینه سرمایه ادامه میدهد و چنین نتیجه میگیرد که بهدلیل نوسانات بالای بازار سهام چین و عدم دسترسی آسان سرمایهگذاران چینی به بازارهای جهانی و همچنین محدودیتهای سرمایهگذاران خارجی در سرمایهگذاری در این بازار، هزینه سرمایه در آن نسبت به بازار آمریکا بهشکل معنیداری بالاتر است. بر این اساس، نویسندگان تسهیل سرمایهگذاری بینالمللی را بهعنوان راهکاری برای کاهش هزینه سرمایه و در نتیجه، تأثیر مثبت آن بر رشد اقتصادی پیشنهاد میکنند.