کاربرد اقتصاد رفتاری در بازارهای مالی
رفتار تودهای، زیربنای بسیاری از حبابهای قیمتی
احتمالاً طی سالهای گذشته، اخباری پیرامون «رفتار تودهای۱» به گوش بسیاری از ما خورده است. رفتار تودهای یا گلهای یکی از شایعترین سوگیریهای شناختی در دنیای واقعی است که در این نوشتار به تشریح آن میپردازیم.
مقدمه
رفتار تودهای یا گلهای به رفتار، باورها یا سبکی اشاره میکند که چون افراد بسیار زیادی آن را انجام میدهند، ما نیز آن را میپذیریم و انجام میدهیم. تبعیت ما از مد، یک مثال عمومی از وقوع رفتار تودهای است، همانجاکه در هر فصل سال، رنگ خاصی مد میشود و بسیاری افراد به پیروی از یکدیگر، آن رنگ را بهعنوان رنگ فصل خود انتخاب میکنند. این در حالی است که محدوده اثرگذاری این نوع از سوگیریهای شناختی بسیار گسترده است. برای مثال، گاهی برخی به دانشگاه میروند فقط به این دلیل که بقیه هم به دانشگاه رفتهاند، بسیاری از افراد نیز چند سال بعد از ازدواج بچهدار میشوند، فقط به این دلیل که بسیاری زوجها پس از چند سال بچهدار شدهاند، یا اینکه ما از یک اپلیکیشن ارتباطی خاص استفاده میکنیم، چون سایرین آن را بهعنوان اپلیکیشن ارتباطی خود پذیرفتهاند.
با این حال، شاید مهمترین اثر پیروی از این نوع خطاهای رفتاری در بازارهای مالی قابلرؤیت باشد، مسئلهای که خود را در بروز حبابهای قیمتی نشان میدهد. سرخوشی غیرعقلایی۲ اساس روانشناختی یک حباب سوداگرانه است. ایجاد حباب سوداگرانه به شرایطی گفته میشود که در آن، اخبار مربوط به افزایش قیمت موجب ایجاد اشتیاق در سرمایهگذاران میشود و در ادامه با سرایت روانشناختی از فردی به فرد دیگر، گسترش مییابد و داستانهایی مبنی بر افزایش قیمت را توجیه میکند. در این زمینه، برخی افراد بهدلیل احساس حسادت نسبت به موفقیت دیگران و برخی دیگر بهدلیل هیجان ناشی از سودآوری وارد این فضا میشوند. این حرکتهای تودهای تقریباً در رابطه با همه حبابهای مالی دیده میشوند و بر همین اساس بهتر است یکی از مهمترین آنها، یعنی حباب داتکام را توضیح دهیم.
حباب داتکام
دوره داتکام در اواخر دهه ۹۰ میلادی شکل گرفت. در واقع، در سال ۱۹۸۴ تنها ۸ درصد از خانوادههای آمریکایی به کامپیوتر شخصی دسترسی داشتند، اما این دسترسی در سال ۱۹۹۷ به ۳۶/۶ درصد و در سال ۲۰۰۰ به ۵۱ درصد رسید. در این زمان بود که کارآفرینان آن را فرصتی برای سودآوری شناسایی کردند و تصمیم گرفتند وارد میدان شوند. تعداد وبسایتهایی که طی سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۵ ساخته شدند از ۱ به ۲۳,۵۰۰ عدد رسید و از سال ۱۹۹۵ تا سال ۱۹۹۶ به ۲۵۷,۶۰۱ سایت افزایش یافت.
این روند در ماه اوت سال ۱۹۹۵ که نت اسکیپ۳ در بازار سهام عرضه شد و دنیا رو متحیر کرد، با قدرت بیشتری ادامه یافت. نت اسکیپ یک شرکت در حوزه خدمات اینترنتی بود که در وهله اول با مرورگرهایی مانند موزیلا یا گوگل کروم شناخته شد. در این رابطه، عرضه اولیه شرکت به این معنا بود که سهام شرکت موردنظر که قبلاً در دست بنیانگذاران آن بود، حالا در بازار سهام معامله میشد و مردم میتوانستند آن را خریداری کنند. سهام نت اسکیپ با قیمت ۲۸ دلار عرضه شده و توانسته بود در پایان همان روز به قیمت ۷۵ دلار برسد، یعنی قیمت آن طی یک روز سه برابر شده بود، آنهم در شرایطی که از زمان تأسیس نت اسکیپ تا عرضه اولیه آن در بازار، فقط ۱۸ ماه گذشته بود. بعد از گذشت یک سال، ارزش شرکت به ۲/۹ میلیارد دلار رسید و این، آغاز خیزش دیوانهکننده شرکتهای داتکامی در بازار سهام بود.
در این شرایط، وب وجود فرصتهای جدیدی را فریاد میزد و مردم برای اینکه پول خود را در این شرکتها سرمایهگذاری کنند، شتاب میکردند. بهعنوان مثال، در سال ۱۹۹۹، تعداد ۴۵۷ عرضه اولیه صورت گرفت که بسیاری از آنها مربوط به شرکتهای داتکامی و اتفاقاً بسیار موفقیتآمیز بودند.
در سال ۱۹۹۶، هر عرضه اولیه بهطور متوسط در روز عرضه معادل ۱۷ درصد بازدهی داشت، اما در سال ۱۹۹۹، شرکتهای غیراینترنتی ۵۸ درصد و شرکتهای داتکامی ۸۹ درصد بازدهی داشتند و قیمت سهام ۱۱۷ شرکت بورسی در روز اول عرضه اولیه دو برابر شده بود. همچنین از سال ۱۹۹۵ تا سال ۲۰۰۱، سرمایه ۴۳۹ شرکت داتکامی معادل ۳۴ میلیارد دلار افزایش یافت. در ادامه، این روند صعودی با یک سری متغیرهای دیگر بههم آمیخت، مثلاً در پایان دهه ۹۰ میلادی، نرخ بهره در پایینترین میزان خود از دهه ۷۰ قرار داشت و دولت نیز نرخ مالیات را از ۲۸ درصد به ۲۰ درصد کاهش داده بود، این یعنی سرمایهگذاری در اوراق قرضه هم زمانبر بود و هم در نهایت برای فرد سرمایهگذار عایدی نداشت. در مقابل، سرمایهگذاران به خرید سهام شرکتهایی که سود تقسیمی کمی داشتند یا سودی کسب نکرده بودند، در قیاس با سهام شرکتهایی که سود تقسیمی بالایی داشتند، بیشتر تمایل داشتند. یک شرکت باید ارزشی خلق کند تا بتواند سودده باشد، این موضوع کاملاً مشخص است و همه ما به آن آگاهیم، اما زمانیکه درگیر سرخوشی غیرعقلایی هستیم، دیدن حقیقت آنچنانکه به نظر میرسد، آسان نیست.
سرانجام در ۱۰ مارس سال ۲۰۰۰، شاخص بورس نزدک۴ به ۵,۱۳۲ واحد رسید و همزمان رئیس فدرال رزرو اعلام کرد که نیاز است نرخ بهره افزایش قابلتوجهی داشته باشد، خبری که بهمحض انتشار به افزایش سفتهبازی منجر شد، بهگونهایکه به فاصله سه روز بعد، شاخص نزدک سقف تاریخی خود را شکست.
در همین زمان، یک اتفاق مهم رخ داد و آن اینکه ژاپن اعلام کرد که اقتصاد این کشور وارد رکود خواهد شد. ازآنجاکه ژاپن یک بازیگر مهم در بازار تکنولوژی بود، انتشار این خبر بهمثابه آتش زیر خاکستر عمل کرد و سهام شرکتهای آسیبپذیر در مواجهه با آن، شروع به ریزش کردند. این تازه شروع ریزشها بود، در ادامه فدرال رزرو در ۲۰ مارس، نرخ بهره را افزایش داد و ریزشها تشدید شدند، بهنحویکه شاخص نزدک تنها در سال ۲۰۰۰، معادل ۳۹ درصد ریزش کرد. در این دوران، سرخوشیها از بین رفتند و دیگر خبری از میلیونرها و متخصصها نبود. در همان سال، شرکتهای تکنولوژی ۱/۷۵ هزار میلیارد دلار ضرر کردند و ۲۲ هزار نفر کارشان را در دنیای داتکام از دست دادند. این روند ادامه یافت، بهطوریکه در سال ۲۰۰۲، شاخص نزدک ۷۸ درصد از نقطه اوج خود فاصله گرفت و به ۱,۱۱۴ واحد رسید، یعنی همان سطحی که در سال ۱۹۹۵ آغاز کرده بود.
چرا دچار رفتار تودهای میشویم؟
هرچه یک ایده یا باور محبوبتر باشد و عمومیت بیشتری پیدا کند، احتمال بیشتری وجود دارد که ما نیز آن را بپذیریم، اما چرا این اتفاق رخ میدهد؟
استفاده مغز از میانبرها
مغز ما عادت دارد که از یک سری میانبرها استفاده کند. میانبرها کمک میکنند که مغز انرژی کمتری مصرف کند و با سرعت بیشتری بتواند به اخذ تصمیم برسد. در واقع فکر کردن، فرآیندی زمانبر است که اتفاقاً به تلاش نیاز دارد، بنابراین بسیاری از ما وجود پذیرش گسترده در رابطه با یک موضوع را نشانهای از وجود یک خرد جمعی در پس آن قلمداد میکنیم و به همین دلیل نیازی نمیبینیم که خودمان نیز به آن فکر کنیم. در این حالت، ما مرحله سخت ارزیابی فردی را پشت سر میگذاریم و به خرد افراد دیگر تکیه میکنیم.
تمایل به موردقبول بودن در جمعها
اکثر ما دوست داریم که موردقبول جمع واقع شویم و زمانیکه همراه با دیگران حرکت نمیکنیم، احساس ناخوشایندی به ما دست میدهد. در چنین شرایطی، احساس میکنیم این ما هستیم که رفتار نامتعارفی داریم و همین موضوع ما را به سمت همنوایی و پیروی از دیگران سوق میدهد.
درست تلقی شدن عقاید اکثریت
غالباً این عقیده یا عقاید گروه اجتماعی بزرگتر یا اکثریت است که درست تلقی شده و متعاقباً پذیرفته میشود. ما نظر جمع را میپذیریم، چراکه میخواهیم در سمت برنده ماجرا بایستیم و ایستادگی در برابر موج اکثریت، بهلحاظ تکاملی برایمان امری خطرناک است.
چگونه میتوان بر این سوگیری بسیار قدرتمند غلبه کرد؟
در ابتدا بهتر است برای خنثی کردن این اثر به سمت کند کردن روند تصمیمگیری برویم. در این رابطه، باید گفت که ما دارای دو سیستم تفکر هستیم؛ «سیستم تفکر یک» که بسیار سریع و اغلب ناهوشیار است و همین خصوصیات سبب میشود که پر از خطا و سوگیری باشد و «سیستم تفکر دو» که کند، تحلیلی و آگاهانه است و به همین دلیل مرتکب خطای کمتری میشود. ما در طول بخش اعظمی از زندگی خود، از سیستم تفکر یک بهره میبریم، حال آنکه برای اتخاذ یک تصمیم عقلایی لازم است که بین تفکر و تصمیم یک وقفه زمانی انداخته شود، گاهی یک مکث کوتاه بهاندازه ریختن یک چای میتواند باعث شود که تصمیم بهتری بگیریم.
در وهله بعد بهتر است سعی کنیم در محیطی که ممکن است تحت فشار دیگران قرار داشته باشیم، تصمیم نگیریم. همچنین، لازم است گزینههای دیگری را که برخلاف دیدگاه اکثریت است نیز در نظر داشته باشیم.
واقعیت این است که ما با اطلاعات بهصورت انتخابی برخورد میکنیم و معمولاً بهدنبال شواهدی میرویم که تأییدکننده نظر ما باشند. همین موضوع باعث میشود شواهد متناقض با نظر خود را نبینیم و تصمیماتی بعضاً نادرست بگیریم.