کاربرد اقتصاد رفتاری در بازارهای مالی
خطای هزینه بربادرفته
همه ما آرزو داریم که یک سرمایهگذار موفق باشیم. احتمالاً بسیاری از ما به همین دلیل، منتظر وقوع یک معجزه یا یک فرمول پنهانی هستیم که اتفاقاً تعداد افرادی که به آن دست پیدا نکردهاند نیز زیاد نیست. ما تلاش میکنیم شبیه سرمایهگذارهای افسانهای چون وارن بافت۱ یا جورج سوروس۲ شویم و کتابهایشان را به این امید میخوانیم که دریابیم آنها چگونه توانستهاند سهم مناسب را پیدا کنند و بفهمند که لازم است تا چه زمانی آن را نگه دارند و سپس نقطه خروج درست را نیز زودتر از دیگران متوجه شوند. ما سعی میکنیم آنها را بفهمیم تا بتوانیم رفتارشان را تکرار کنیم و شبیه آنها شویم. با این حال، به نظر میرسد که این تفکر و تصور بهصورت غیرمنتظرهای اشتباه بوده و برای شروع لازم است از فلسفه سرمایهگذاری آغاز کنیم، حال آنکه مهمترین نکته در فلسفه سرمایهگذاری، انطباق آن با ویژگیهای شخصیتی افراد است. بهعبارت دیگر، کلید موفقیت در سرمایهگذاری نه در دانستن آن چیزی است که دیگران را موفق کرده، بلکه در فهم بهتر شخصیت و نحوه کارکرد مغز خودمان است.
دیوید هیوم: «آدمی چیزی نیست جز شور احساسات»
طی دهههای گذشته، علم اقتصاد تلاش کرده است نحوه انتخاب و تصمیمگیری انسانها در زمینههای اقتصادی را مورد بررسی قرار دهد. در مسیر این بررسی، مشخص شده است که انسانها در عمل موجوداتی غیرمنطقی و غیرعقلایی هستند که در تفکراتشان خطاهای سیستماتیک بسیاری رخ میدهد، خطاهایی که زمینهساز عدم موفقیت آنها خواهد شد. علم اقتصاد رفتاری در همین راستا بهعنوان زیرشاخهای از علم اقتصاد شکل گرفت تا بتواند به انسانها کمک کند که سرمایهگذاران بهتری باشند. با این مقدمه، شناخت بهتر خطاهایی که در نحوه تفکر ما رخ میدهند و زمینهساز اشتباهات سیستماتیک در سرمایهگذاری هستند، یک گام ابتدایی جهت شکست بازار است تا به یک سرمایهگذار موفق مبدل شویم. ازاینرو، نوشتار حاضر با یکی از مهمترین و رایجترین خطاها در دنیای سرمایهگذاری با عنوان «خطای هزینه بربادرفته» ۳ شروع میشود.
مغالطه هزینه بربادرفته در حوزههای فردی
آخرین باری که برای کاری یا چیزی هزینهای پرداخت کردهاید و نتوانستهاید بهخاطر هزینه پرداختشده از آن صرفنظر کنید چه زمانی بوده است؟ اجازه بدهید با یک مثال شروع کنیم. فرض کنید یک تور به مقصد کیش خریداری کرده و برای آن مبلغ ۶ میلیون تومان هزینه پرداختهاید، همچنین تور دیگری نیز به مقصد هرمزگان خریداری کرده و برای آن ۳ میلیون تومان پرداخت کردهاید، غافل از اینکه تور اول و دوم همزمان هستند. اگر به شما گفته شود که سفر دوم برای شما رضایتبخشتر خواهد بود، از طرفی قادر به لغو کردن یکی از دو تور نیز نباشید، کدامیک را انتخاب میکنید؟ تور کیش یا تور هرمزگان؟
اغلب ما در نهایت تور کیش را انتخاب میکنیم، با این استدلال ساده که برای آن پول بیشتری پرداخت کردهایم، موضوعی که در علم اقتصاد رفتاری به «مغالطه هزینه بربادرفته» معروف است. بر این اساس، چنانچه قبلاً برای رفتاری که داریم یا کاری که انجام دادهایم هزینهای پرداخت کرده باشیم (زمان، پول یا تلاش)، تمایل داریم همچنان به انجام آن ادامه بدهیم.
این بدان معنی است که ما غالباً با علم به این موضوع که تصمیم ما دیگر بهترین تصمیم ممکن نیست و اتفاقاً شواهدی نیز در دست داریم که این موضوع را تأیید میکند، همچنان بر طبل اصرار بر انجام آن عمل میکوبیم. از نگاه اقتصادی، هزینه بربادرفته هزینهای است که قبلاً متحمل شدهاید و امکان برگشت آن وجود ندارد، اما همچنان بر تصمیمهای بعدی شما تأثیر میگذارد.
مغالطه هزینه بربادرفته در دنیای سرمایهگذاری
آخرین باری را که اقدام به خرید یک سهم کردهاید، اما روند قیمتی آن طبق پیشبینی شما پیش نرفته و سبب شده است ضرر زیادی متقبل شوید، به خاطر بیاورید. در موقعیت مذکور چه کاری انجام دادید؟ اگر در این وضعیت به خودتان گفتهاید که «بگذار حداقل به نقطه سربهسر برسد و سپس آن را بفروشم» یا مثلاً «بگذار حداقل میانگین کم کنم که میزان ضررم کمتر شود»، شما دچار خطای هزینه بربادرفته شدهاید. اگر خودتان را دلداری دادهاید که بالاخره این ضرر پس از گذشت مدتی جبران میشود و با خودتان گفتهاید که «بهتر است یک سرمایهگذار نگاه بلندمدت داشته باشد!»، در این صورت شما «هزینه فرصت» سرمایهگذاری خود را در نظر نگرفتهاید که مجدداً خبر از بروز خطای هزینه بربادرفته میدهد. یک سرمایهگذار منطقی باید هزینه فرصت سرمایه یا هزینه فرصت ازدسترفته را در تصمیمگیریهای خود لحاظ کند. هزینه فرصت ازدسترفته بهمعنی هزینههای ناشی از رد کردن یک گزینه در برابر گزینه انتخابشده است. ماندن در یک طبقه دارایی۴ یا یک سهم لزوماً رفتاری منطقی نیست، چراکه ممکن است سبب از دست دادن گزینه دیگری شود که اتفاقاً میتوانستیم از طریق آن سود بیشتری نیز بهدست آوریم.
چرا خطای هزینه بربادرفته رخ میدهد؟
اجتناب از احساسات منفی
مغالطه هزینه بربادرفته به این دلیل اتفاق میافتد که ما تصمیمگیرندههایی منطقی نیستیم و غالباً تحت تأثیر احساساتمان قرار میگیریم، به همین دلیل اگر از انتخابی که داشتهایم منصرف شویم، دچار احساس گناه یا حسرت میشویم. در چنین شرایطی، گاهی خودمان را سرزنش میکنیم و اینگونه میگوییم که «نشد هیچوقت درست تصمیم بگیری»، «همیشه تحلیلهایت غلط هستند» و … . گاهی نیز به این فکر میکنیم که «اگر خانه خریده بودم اکنون پولم سه برابر شده بود» یا «اگر به حرف فلانی گوش کرده بودم دیگر نیازی نبود غر زدنهای رئیسم را تحمل کنم» و … .
کدام آدم عاقلی دوست دارد خود را سرزنش کند یا حسرت به دل از دنیا برود؟ در واقع تا زمانیکه اشتباه خود را نپذیرفتهایم، میتوانیم همچنان کار خود را توجیه کرده و منتظر بمانیم که انتخاب مزبور بهزودی به موفقیتی بزرگ بدل شود. اما اگر بپذیریم که اشتباه کردهایم باید پای تمام پیامدهای منفی ناشی از احساس گناه و حسرت آن نیز بمانیم.
انزجار از ضرر
همه ما از ضرر کردن بیزار هستیم. تأثیری که متضرر شدن بر روی ما دارد، کاملاً متفاوت با تأثیری است که سود کردن میتواند بر ما داشته باشد. دنیل کانمن۵ در کتاب «تفکر کند، سریع و آرام ۶» توضیح میدهد که چگونه او و همکارش آموس تورسکی۷ از طریق فعالیت خود در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی، به کشف عدم تعادل میان سود و زیان رسیدهاند. کانمن توضیح میدهد ازآنجاکه هر تصمیمی عدمقطعیتی را در مورد آینده در پی دارد، مغزی که شما برای تصمیم گرفتن از آن استفاده میکنید، هرگاه با موقعیتی روبهرو شود که بهصورت بالقوه، ضرر و زیانی را در پی داشته باشد، سیستم ناهشیار و خودکاری را بهکار میگیرد که متفاوت با سیستم هشیار و ارادی شما است. کانمن میگوید ازآنجاکه موجودات زنده بیشتر با موقعیتهای اضطراری برای اجتناب از تهدید روبهرو میشوند تا موقعیتهایی که سود خود را به حداکثر برسانند، بیشتر محتمل است که این خصوصیت از طریق ژن آنها نیز انتقال یابد. بنابراین در طول زمان، چشمانداز زیان به یک محرک قویتر برای تحت تأثیر قرار دادن رفتار، نسبت به وعده سود تبدیل شده است. در واقع، شما همواره سعی میکنید از هر نوع زیانی اجتناب کنید و هنگامیکه به مقایسه سود و زیان میپردازید، با آنها به یک صورت برخورد نمیکنید. نتایج حاصل از آزمایشهای او و بسیاری دیگر که مطالعات او را تکرار کردهاند، یک «نرخ زیانگریزی ذاتی» را نشان میدهد.
دن اریلی۸ نیز در کتاب «نابخردیهای پیشبینیپذیر» درباره گریز از زیان صحبت میکند و توضیح میدهد که هنگام روبرو شدن با هزینه هر مبادلهای، افراد تمایل دارند نسبت به آن چیزی که بهدست میآورند، بر آن چیزی تمرکز کنند که در یک معامله از دست میدهند. «درد پرداخت» زمانی ایجاد میشود که شما مجبور میشوید چیزی که متعلق به شما بوده است را از دست بدهید. واقعیت این است که در وهله اول، مقدار دقیقی که شما پرداخت میکنید اهمیت ندارد و شما این درد را بدون توجه به اینکه چقدر باید پرداخت کنید احساس خواهید کرد، مسئلهای که بر تصمیم و رفتار شما تأثیر خواهد گذاشت.
جمعبندی
حال سؤالی که مطرح میشود این است که چگونه میتوانیم با خطای هزینه بربادرفته مقابله کنیم؟ احتمالاً سادهترین و درعینحال سختترین جواب به این سؤال آن است که به شما توصیه شود به استراتژی خود پایبند بمانید. در این رابطه، بهتر است استراتژی خود را یادداشت کنید تا چنانچه دچار ضرر شدید بتوانید یکبار دیگر استدلالهای خود را برای خرید مرور و بررسی کنید. همین مسئله میتواند احساسات منفی را در وجود شما تضعیف کرده و باعث شود سرزنشگری کمتری را تجربه کنید.
اگرچه حرفهایهای بازارهای مالی تأکید زیادی بر مفهوم «حد ضرر۹ » دارند، اما به نظر میرسد در عمل، بسیاری از افراد به آن پایبند نیستند. حد ضرر در ادبیات تحلیل تکنیکال دقیقاً برای مقابله با بهکارگیری تحلیل اشتباه تعریف شده است. واقعیت این است که بازارهای مالی آنقدرها که ما فکر میکنیم قابلپیشبینی نیستند، علاوه بر این در بطن مفهوم پیشبینی، مفهوم احتمال نیز وجود دارد که در بسیاری از موارد از دید ما پنهان میماند. پیشبینی بهمعنای احتمال وقوع یک رویداد است که میتواند هرگز بهوقوع نپیوندد، بنابراین به نظر میرسد گذاشتن یک حد ضرر بتواند به ما کمک کند تا کمتر با خطای هزینه بربادرفته دستوپنجه نرم کنیم.
وقتی برای خرید یک سهم اقدام میکنید لازم است مشخص کنید که با تغییر چه مفروضاتی، تحلیل شما دیگر معتبر نیست و متغیرهای مرتبط با این مفروضات را بهطور دائم کنترل کنید. در بسیاری مواقع، درحالیکه مفروضات با توجه به شرایط فعلی تغییر کرده است، متوجه تغییرات بنیادی ایجادشده نیستیم، چراکه در ابتدا آنها را مشخص نکردهایم و یا بر مفروضاتی تأکید کردهایم که تنها بخشی از حقیقت را تعریف میکردهاند.