خانه الفبای بورس اقتصاد عصبی تصمیم‌گیری تحت شرایط عدم قطعیت و ریسک از نظر روان‌شناختی و اقتصاد عصبی‌
تصمیم‌گیری تحت شرایط عدم قطعیت و ریسک از نظر روان‌شناختی و اقتصاد عصبی‌

تصمیم‌گیری تحت شرایط عدم قطعیت و ریسک از نظر روان‌شناختی و اقتصاد عصبی‌


زمینه‌ی تاریخی ترجیح ریسک
در جوامع مدرن از شهروندان خواسته می‌شود که تصمیم‌های بسیاری از جمله انتخاب‌های مهم در مورد «سرمایه‌گذاری‌های بازنشستگی»، «بیمه‌ی درمانی» و «مراقبت‌های طولانی‌مدت یا درمان‌های پزشکی» را که مشمول «عدم قطعیت» و «ریسک» هستند اتخاذ کنند. تصمیم‌های پرریسک، دامنه وسیعی را از تصمیم‌های به‌ندرت آگاهانه در هنگام رانندگی (آیا باید از این ماشین سبقت بگیرم؟) گرفته تا تصمیم‌های دقیق در مورد سرمایه‌گذاری (وزن سبد خود را چگونه تنظیم کنم؟) در بر می‌گیرد.
حال ازآنجاکه شهروندان مسئولیت تصمیم‌گیری بیشتری را به عهده گرفته‌اند، غیرقابل‌پیش‌بینی بودن و عدم قطعیت نتایج تصمیم‌گیری در اثر تغییرات «اجتماعی»، «نهادی»، «محیطی» و «تکنولوژیکی» با سرعت بیشتری افزایش یافته است؛ بنابراین، جای تعجب ندارد که موضوع تصمیم‌گیری تحت شرایط ریسک و عدم قطعیت، توجه ناظران رفتار انسانی را به خود جلب کرده است. انتخاب پرریسک و معیار انتخابی که مردم در هنگام اتخاذ چنین تصمیم‌هایی در پی بهینه‌سازی آن هستند، قرن‌های متمادی موضوع تحقیقات نظری و تجربی بوده است.

نظریه‌ی ارزش انتظاری
مفهوم حداکثر کردن ارزش موردانتظار پولی اولین‌بار در اواسط قرن هفدهم مطرح شد و سپس به‌عنوان یک معیار تصمیم‌گیریِ قابل‌اجرای همگانی که در آن مردم مایل به پرداخت هزینه‌ای اندک برای دریافت امتیاز هستند، بر اساس پارادوکس «سنت پترزبورگ» رد شد.

نظریه‌ی مطلوبیت انتظاری
برای حل پارادوکس سنت پترزبورگ، برنولی پیشنهاد کرد که مردم به‌جای ارزش انتظاری، مطلوبیت انتظاری۱ را به حداکثر برسانند.
علی‌رغم نقاط قوت تجویزی و هنجاری، نظریه حداکثرسازی مطلوبیت انتظاری و بهینه‌سازی رابطه‌ی ریسک-بازده نیز به‌عنوان مدل‌هایی توصیفی برای تصمیم‌گیری تحت ریسک و عدم قطعیت، با مشکلاتی مواجه شدند؛ چراکه شواهد تجربی و همچنین الگوهای انتخاب مشاهده‌شده در دنیای واقعی نشان می‌دهند که افراد اغلب با هرکدام از این دست مدل‌ها، به شیوه‌ای سازگار و مشابه برخورد نمی‌کنند و رفتار انتخاب انسان به‌صورت سیستماتیک منحرف می‌شود.
فرض اصلی در همه‌ی مدل‌های انتخاب ریسک اقتصادی این است که مطلوبیت ناشی از نتایج تصمیم‌گیری یا ریسک و بازده گزینه‌های انتخاب، کاملاً به روشی مستقل از مرجع تعیین می‌شود؛ یعنی به این موضوع بستگی ندارد که نتیجه با چه چیزی مقایسه می‌شود؛ بنابراین در دریافت ۱۰۰ دلار، فرض بر این است که اگر این مبلغ جایزه‌ی برنده شدن در مسابقه‌ی بسکتبال باشد و یا جایزه‌ی دلداری (جایزه به بازنده‌ی بازی) در یک قرعه‌کشی به مبلغ یک میلیون دلار، تأثیر یکسانی بر تصمیم فرد داشته باشد.
با این حال، به نظر می‌رسد که ارزیابی تصمیم‌گیرندگان از نتایج و گزینه‌های انتخاب تحت تأثیر انواع مقایسه‌های نسبی است. درواقع، امروزه می‌دانیم که مردم غالباً نتیجه‌ی گزینه‌ی انتخابی خود را با نتیجه‌ی بالقوه‌ای که در صورت انتخاب گزینه‌ی دیگر می‌توانستند به‌دست آورند، مقایسه می‌کنند. چنین مقایسه‌هایی دارای کارکردهای «یادگیری آشکاری» هستند، به‌ویژه زمانی‌که نتیجه‌ی خلاف واقع (نتیجه‌ای که اگرچه امکان تحقق آن وجود داشته، اما محقق نشده است) مطلوب‌تر باشد. این مقایسه‌ی نامطلوب بین آنچه دریافت شده است و آنچه می‌توانست با یک عمل متفاوت (بر‌خلاف واقع) در همان وضعیت موجود دریافت گردد، «پشیمانی» نامیده می‌شود و هنگامی‌که نتیجه‌ی تحقق‌یافته بهتر از جایگزین باشد، به احساس ایجاد‌شده، «شادی» می‌گویند. با توجه به تأثیر منفی‌ای که در بسیاری از حوزه‌های قضاوت مشاهده می‌شود، احساس پشیمانی معمولاً قوی‌تر از احساس شادی است.
بنجامین فرانکلین جمله‌ی معروفی دارد که می‌گوید «تنها چیزهای قطعی در زندگی، مرگ و مالیات هستند». درهرصورت، میزان عدم قطعیت در جهان پیرامون ما از قرن هجدهم به بعد افزایش یافته است. تمایز مشترکی بین عدم قطعیت آشکار (عدم قطعیت عینی و غیرقابل‌کاهش در مورد رخدادهای آینده که ناشی از یک تصادف ذاتی در سیستم‌های فیزیکی یا زیستی است) و عدم قطعیت معرفتی (عدم قطعیت ذهنی و قابل‌تقلیل که ناشی از عدم آگاهی در مورد مقادیر یا فرآیندهای شناسایی‌شده در یک سیستم است) وجود دارد. عدم قطعیت مرتبط با نتیجه‌ی پرتاب یک سکه، مثالی روزمره از عدم قطعیت آشکار است، در‌حالی‌که ندانستن میزان کلر موجود در استخر شنا، نمونه‌ای از عدم قطعیت معرفتی است. از طرفی عدم قطعیت معرفتی در اصل قابل کاهش است و آن را می‌توان به روش‌های مختلفی بر‌طرف کرد.
انسان‌ها و سایر موجودات به روش‌های مختلفی یاد می‌گیرند. تجربه‌ی شخصی به‌شدت بر حافظه و رفتارهای بعدی تأثیر می‌گذارد: یک لمس دردناک اجاق گاز داغ می‌تواند از حوادث ناگوار مشابه برای یک عمر جلوگیری کند، «یادگیری مشاهده‌ای» یک نوآوری تکاملی است که فقط برای انسان‌ها، نخستی‌ها و چند گونه‌ی دیگر در دسترس است. «یادگیری فرهنگی» به معنای توانایی درک قصه‌ها و حکایات دیگران است که دامنه‌ی تجربه‌ی جانشینی را حتی بیشتر گسترش می‌دهد. افرادی که در گروه‌های مشارکتی زندگی می‌کنند و توانایی انتقال اطلاعات به شکل نمادین را دارند، می‌توانند از تجربیات دیگران نه‌تنها با مشاهده‌ی مستقیم استفاده کنند، بلکه آن را به‌صورت فشرده نیز دریافت نمایند.

نحوه‌ی اندازه‌گیری نگرش ریسک
تحقیقات رفتاری قویاً نشان می‌دهد که هیچ معیار واحدی برای نگرش ریسک وجود ندارد که بتواند از سطوح مشاهده‌شده‌ی ریسک‌پذیری استنباط گردد. آگاهی از نگرش واقعی یک فرد نسبت به ریسک (دوست داشتن ریسک به‌خاطر ایجاد هیجان برای فرد، در مقابل عدم علاقه به آن به‌دلیل اضطرابی که برای او ایجاد می‌کند)، مستلزم آن است که ریسک‌پذیری مشاهده‌شده به عوامل متعددی که بر آن تأثیر می‌گذارد (از جمله نگرش ریسک)، تجزیه گردد.
اقدامات مبتنی بر نظریه‌ی مطلوبیت انتظاری و سایر اقداماتی که صرفاً سطح مشاهده‌‌شده‌ی ریسک‌پذیری را مجدداً توصیف می‌کنند، از اصطلاح «ریسک‌پذیری» استفاده می‌کنند. یکی از معیارهای تصمیم‌گیری در مورد چگونگی ارزیابی تفاوت‌های فردی در رفتار انتخاب پرریسک، هدف ارزیابی است که معمولاً در یکی از دو دسته‌ی «پیش‌بینی» یا «مداخله» قرار می‌گیرد. هنگام اندازه‌گیری سطوح ریسک‌پذیری با هدف پیش‌بینی ریسک‌پذیری در موقعیت‌های دیگر، مهم است که از وظیفه‌ی تصمیم‌گیری به‌نحوی استفاده کنیم که تا حد امکان شبیه به موقعیتی باشد که رفتار برای آن پیش‌بینی می‌شود.
مطالعات روان‌شناختی و علوم اعصاب در مورد ریسک‌پذیری، طیف وسیعی از عوامل برون‌زا و در برخی موارد درون‌زا را شناسایی کرده‌اند که بر ریسک‌پذیری تأثیر می‌گذارند. هنگامی‌که اولویتی بین گزینه‌های مختلف پرریسک ایجاد می‌شود، فرآیندهای چندگانه (برخی دشوارتر و تحلیلی‌تر، برخی دیگر خودکار، مشارکت‌پذیر و اغلب مبتنی بر احساسات) در میان هستند. تصمیم‌گیرندگان با توجه به ظرفیت پردازش محدود، باید در مورد اطلاعات مورداستفاده، انتخابی داشته باشند و میانبرهایی را برای پردازش آنها پیدا کنند. ویژگی‌های موقعیتی مانند روشی که در آن، اطلاعات در مورد گزینه‌های انتخاب به ما ارائه می‌شود یا ماهیت کار، با تمرکز ما بر زیرمجموعه‌های مختلف اطلاعات یا با تسهیل مقایسه‌های نسبی مختلف در جستجوی ما برای گزینه‌ی بهتر، بر ریسک‌پذیری تأثیر ‌می‌گذارد. ویژگی‌های تصمیم‌گیرنده (به‌عنوان مثال، جنسیت) اغلب با ویژگی‌های موقعیت (به‌عنوان مثال، حوزه‌ی تصمیم) در تعیین ریسک‌پذیری در تعامل است. اولین پرسشی که باید در چنین شرایطی پاسخ داده شود، این است که چرا ریسک را ارزیابی می‌کنیم و هدف از ارزیابی آن چیست؟ اگر هدف صرفاً پیش‌بینی این باشد که تصمیم‌گیرندگان در موقعیت انتخاب ریسک، چه کاری انجام خواهند داد، دلایل ریسک‌پذیری مشاهده‌‌شده نیازی به بررسی ندارد. نگرانی اصلی در این ارزیابیِ ریسک‌پذیریِ پیش‌بینی‌کننده، استفاده از روشی است که وفاداری بالایی به موقعیت ریسک‌پذیری آینده دارد که ارزیابیِ پیش‌بینی‌کننده برای آن اعمال خواهد شد. ریسک‌پذیری اغلب در حوزه‌ای خاص است.
درحالی‌که رفتار افراد در موقعیت‌های پرریسک و نامطمئن پیچیده تعیین می‌شود، مجموعه‌ی وسیع‌تری از ابزارهای ارائه‌شده توسط درک روان‌شناختی و اقتصاد عصبی از اولویت ریسک، امکان ارزیابی بسیار دقیق‌تر الگوهای رفتاری کلیِ فردی یا گروهی را فراهم می‌کند. با ایجاد تفاوت در رفتار تا جایی‌که روانشناسی و علوم اعصاب به توضیح انحراف از مدل‌های هنجاری توصیف‌شده توسط اقتصاد کمک کنند، می‌توان مداخلات بهتری را توسعه داد. با توجه به اهمیت پیش‌بینی‌های دقیق از اولویت ریسک و مداخلات مؤثر برای اصلاح سطوح اجتماعی نامطلوب ریسک‌پذیری، انتظار داریم که موفقیت روش‌های اقتصاد عصبی به‌طور قابل‌توجهی به پذیرش بیشتر مدل‌های رفتاری توسط اقتصاد کلاسیک کمک کند.

دیدگاه خود را بیان کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *